نصیحت پسری به پدرش
پسری
با پدرش وارد باغی شدند. پدر گفت: پسرم!! من برای میوه چیدن بالای درخت می
روم و تو پایین درخت مواظب باش و به اطراف نگاه کن، اگر کسی ما را دید، به
من خبر بده، فرزند در پای درخت ایستاد. پدرش روی درخت رفت و مشغول چیدن
میوه شد... بعد از چند لحظه، پسر گفت: پدرجان! پدرجان! یکی دارد می بیند و
از کار ما آگاهست پدر ترسید و از درخت پایین آمد و پرسید: آن کس که ما را
می بیند و آگاهست کیست؟ فرزند در جواب گفت: مگر در قرآن نخواندی که فرمود:
«أنّ الله بِما تَعمَلُونَ خَبیرٌ»؛ همانا خدا به هر کاری را که ما می کنیم
آگاهست.(سوره لقمان،آیه 29)پدر از سخن پسرش شرمنده شد و از این کار دست
کشید و دیگر دنبال چنین کارهایی نرفت
+ نوشته شده در جمعه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 18:59 توسط سعید
|

دادا يعني برادر و خدمتكار...