لبخند یوسف
هنگامی که برادران یوسف (ع) می خواستند او را به چاه
بیفکنند، وی خندید. برادرانش تعجب کردند و گفتند: برای چه می خندی؟!
حضرت یوسف (ع) راز خنده خود را این گونه بیان کرد:
فراموش
نمی کنم روزی را که به شما برادران نیرومند نظر افکندم و خوشحال شدم و با خود
گفتم: کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد از حوادث سخت چه غمی خواهد داشت! آن روز به بازوان شما
دل بستم، اما اکنون در چنگالتان گرفتارم؛ به شما پناه می برم، ولی به من پناه نمی
دهید! خدا شما را بر من مسلط ساخت تا بیاموزم که به غیر او (حتی برادرانم) تکیه
نکنم


به نقل از: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 9، ص 342
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 14:28 توسط سعید
|
دادا يعني برادر و خدمتكار...